فقط لحظه ای تنهام نزار ای عشق

احساسات خودم نسبت به محیط پیرامونم ......

فقط لحظه ای تنهام نزار ای عشق

احساسات خودم نسبت به محیط پیرامونم ......

هر روز که میگذرد به آخر داستان زندگی نزدیکتر میشویم

سلام دوستان عزیز

نمیدونم الان که دارم مینویسم احساس خیلی بدی دارم انگاری هیچی تو دنیا برام مهم نیست نمیدونم بعضی وقتها فکر میکردم کاشکی از هیچی خیر نداشتم کاشکی تو دنیا خیلی از چیزها وجود نداشت کاشکی تو دنیا فقط خوبی بود و آخرش فکر میکنم به این قضیه که خدایا تو اصلا منو برای چی دنیا آوردی کاشکی اصلا نبودم و نمیدیم خیلی از چیزهایی که دیدم شاید نمیدونم به خدا چی بگم خیلی دلم میخواد با خدا درد دل کنم ولی احساس میکنم شاید من حتی لایق این قضیه نیستم شایدم اصلا در مقابل پروردگار  چیزی نیست نمیدونم امشب از اون شبهایی هست که دارم همه چی دنیا را تحت شعاع قرار بدم

ای خدا مادرم هی میاد گیر میده منم حوصله ندارم یهو خودم میکشم کار از دست خودم میدم

امشب حوصله ندارم پدرم هی ارشاد میکنه

امشب نیجه گرفتم انساییت = کشک

ایمان ـ کشک

صداقت= کشک

سالم بودن = کشک

پول = همه چی

ای بابا من نمیدونم مردم از پول در آوردن خسته نمیشن


نظرات 2 + ارسال نظر
هادی دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ http://parishooni.blogsky.com/

سلام دوست نازنین
چرا حرفات اینقدر بوی ناامیدی می ده
تو مگه جوون نیستی؟؟؟
جوونا مگه سرشار از امید و شور و نشاط نیستند؟؟
این عمر کوتاه ارزش غم و عضه رو نداره
از لحظه لحظه جوونی نهایت استفاده رو ببر
ایام به کامت باشه دوست گلم

حامی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ب.ظ

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ............ ...

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی

سرخرگهایم را مسدودکرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات

اطرافیانم فراتر ببرم.زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که

مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم

خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش

تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و

زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هر طوفان

لبخندی به ازای هر اشک

دوستی فداکار به ازای هر مشکل

نغمه ای شیرین به ازای هر آه

و اجابتی نزدیک برای هر دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد